دعـوی خــدایی
ابليس وقتي نزد فرعون آمد ،
وي خوشه ی انگوری در دست داشت و تناول مي كرد .
ابليس گفت :
آیا کسی می تواند اين خوشه ی انگور تازه را به خوشه مرواريد درخشان تبدیل کند ؟
فرعون گفت : نه ، هرگز کسی نخواهد توانست
ابليس به لطايف سِحر ، آن خوشه انگور را خوشه مرواريد خوشاب ساخت .
فرعون بسيار تعجب كرد و گفت : وه که چه بزرگ استادی هستی تو !
ابليس سيليي بر گردن او زد و گفت :
مرا با اين استادي حتی به بندگي قبول نكردند ،
تو با اين حماقت ، چگونه دعوي خدايي مي كني ؟!
جوامع الحكابات و لوامع الروايات محمد عوفي
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
بعد از آنکه عبدالله خان اوزبک خراسان را مورد تاخت و تاز قرار
داد. روزی در سیستان گذرش برقبر منسوب به رستم افتاد به
طور شماتت این بیت را خواند:
سر از خاک بردار و ایران ببین به کام دلیران توران ببین
و گفت: ندانم که رستم اگر قادر به گفتن بود چه می گفت. یکی از
وزرای او گفت: اگر خشم نگیری بگویم. گفت: بگو. گفت: اگر
قادر به گفتن بود می گفت:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر شغالان در آیند آن جا دلیر
برگرفته از : http://parood.mihanblog.com/post/category/7
حاضر جوابی سرخوش هروی
روزی سرخوش هروی و عندلیب الذاکرین که هردو از شعرای بذله
گو بوده اند با یکدیگر مشغول شوخی و بذله گویی می شوند. در این
اثنا الاغی به صدا در می آید و عندلیب فورآ می گوید:
سرخوش است این خر ، که دارد گرم این کاشانه را
و سرخوش بلافاصله در پاسخ این مصراع این مصراع نظیری نیشابوری را می خواند:
عندلیب آشفته تـر مـــی خــــــــواند این افــسانه را
برگرفته از : http://parood.mihanblog.com/post/category/7
نظرات شما عزیزان: